جدول جو
جدول جو

معنی گشاده زنخ - جستجوی لغت در جدول جو

گشاده زنخ(گُ دَ / دِ زَ نَ)
گشاده عنان. عنان رهاکرده. آزادعنان:
گشاده زنخ کردش و تیزتک
بدیدش که دارد دل و زور و رگ.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
گشاده زنخ
آنکه زمامش را رها کرده باشند مطلق العنان
تصویری از گشاده زنخ
تصویر گشاده زنخ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساده زنخ
تصویر ساده زنخ
ساده رو، پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ / دِ سُ خَ)
فصیح و زبان آور. (ناظم الاطباء). گشاده زبان:
گشاده سخن مرد با رای و کام
همی آب حیوانش خواند به نام.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ زُ)
آنکه مویهای وی گشاده بود و بافته نباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ زَ نَ)
امرد. بیریش. که ریش نیاورده باشد. ساده. ساده روی. ساده رخ. ساده زنخدان. ساده شکر. ساده نمک:
صحبت کودگک ساده زنخ را مالک
نیز کرده ست ترا رخصت و داده ست جواز.
ناصرخسرو.
به ساده زنخ میل داری و داری
گزی در گزی ریش و سبلت نهاده.
سوزنی.
حریف ساده زنخ باید اندرین مجلس
نعوذباﷲ اگر را ویا و شین دارد.
کمال اسماعیل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ رُ)
خندان. بشاش. مسرور:
همه دختران شاد و خندان شدند
گشاده رخ و سیم دندان شدند.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گشاده زنخی
تصویر گشاده زنخی
حالت و کیفیت گشاده زنخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده سخن
تصویر گشاده سخن
فصیح بلیغ سخنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده زلف
تصویر گشاده زلف
آنکه موهای سرش گشاده بود و بافته نباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده زنخ
تصویر ساده زنخ
آنکه بر عارضش موی نباشد ساده زنخ، محبوب معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده رخ
تصویر گشاده رخ
بانشاط بشاش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده زنخ
تصویر ساده زنخ
((~. زَ نَ))
جوانی که هنوز ریش درنیاورده
فرهنگ فارسی معین